چو دانستی عماد دین صلوه است


از آن پس در پیش آتو الزکوه است

زکوه مال جندانی که حالست


برون می کن چو دانی شوخ مال ست

چو بینی مستحق از طعم و طیبی


نصابت چون بود می ده نصیبی

زکوه صورتی بعد از نصاب ست


ولی فردا انصاب اندر حساب ست

به امر شرع بی ترسی و بیمی


بباید دادنت از بیست نیمی

ز مال گوسفند و غله و زر


زکوه فطر نیز آمد بر سر

زکوه فطر از آن بر سر فکندند


که تا معلوم گردد خلق چندند

زکوه مال دادی کشت مالت


بحصن اندر وز آن نبود وبالت

زکوتی را که دادی بهر جنت


مکن باطل به ایذا و به منت

به هر چیزی زکوتی هست بر ما


ز سیم و غله و انگور و خرما

مرا در کیسه نقد این بد گشادم


زکوه نقد خویش از علم دادم

بگیر از من زکوه از مستحقی


که حق ست این زکوه از مرد حقی

زکوه اولیا دانستهٔ چیست


فدا کردن به جای نیمهٔ بیست

زکوه صادقان خود ترک مال ست


نمی دانم که ایشان را چه حال ست

چو خواهی این سخن را عین تحقیق


بکن تقلید از بوبکر صدیق

فدا کرد او همه نی نیمی از بیست


که دانست آچه خواهد داد باقی است

زکوه عاشقان خود ترک جان ست


نمی دانم خود که را برگ آن ست

ز دست و پا و چشم و گوش و بینی


زکاتت هست اگر بر خویش بینی

به هر دم کز خدا یابی حیاتی


از آن بر خویش واجب دان زکانی

اگر بر دست گیری مال سهل ست


ولی در دل نگه داری جهل است

برای مصلحت دنیا گنه نیست


سر جمله گناهان حب دنیی است

زکوه خاصگان آن علی بود


علی کرد آنچه او را حق بفرمود

نکرد این کار از خلق جهان کس


زکوه اندر نماز او دادی و بس

شنیدستی که در وقت رکوع او


به سائل داد خاتم در خشوع او

سه قرص جو هم از بهر خدا داد


خداوندش جزای هلْ اتی داد

تو هم گر می توانی همچنین باش


ز دنیا دور شو در راه دین باش

زکوه ار می دهی بهر خدا ده


چو می دانی که از جمله خدا به

زکوتی کان به حق باشد قبول ست


قبولش کن که این قول رسول ست

بیاموز ار ندانی این طریقت


ز محمودت زکوتی ده حقیقت